کتاب «سرباز کوچک امام» روایتی است از خاطرات آزاده مهدی طحانیان از کودکی تا امروز.
دشمن بعثی برای درهم شکستن مقاومت گروهی از آزادگان کم سن و سال و ایجاد
تبلیغات علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی و تاثیر گذاری بر روحیه رزمندگان
اسلام، اقدام به تدارک برنامه های تبلیغی در اردوگاهی که این نوجوانان اسیر
اسارت خود را سپری می کردند نمود. ازجمله راه اندازی مدرسه (که هیچ وقت به
حول قوه پروردگار و مقاومت آزادگان شکل نگرفت) آوردن خبرنگار به آن
اردوگاه و توزیع لباس شیک بین آزادگان و ... یکی از روزهای سخت اسارت که با
این اقدامات دشمن شرایط کاملا اسارت در اسارت شده بود .گروهی خبرنگار
(واقعا قلم به مزد) وارد اردوگاه شدند. درمیان این گروه زن خبرنگار هندی
تبار و شاغل در کانال چهار تلویزیون فرانسه نیز حضور داشت که از همه افراد
آن گروه کار بلد تر بود و برای انجام مصاحبه اش طراحی صحنه و کارگردانی نیز
می کرد. او گروهی از آزادگان را در آسایشگاهی نشاند و دور آسایشگاه چرخی
زد. سپس جلوی کوچکترین ودر عین حال چغرترین آزاده نشست.شاید کار خدا بود که
مهدی طحانیان را انتخاب کرد. او تا اینجای کار طبق برنامه پیش رفت اما با
طرح اولین سوال هم برنامه ریزی بعثیها و خانم خبرنگار واربابانش نقش برآب
شد.
«من مصاحبه نمی کنم چون حجاب نداری». انصافا آن خانم هم فقط روسری نداشت اما طحانیان به او نگاه هم نکرد.
مقاومت مومنانه طحانیان ، خانم خبرنگاررا وادار به رعایت حجاب کرد. گرچه
پاسخهای کوبنده او در برابر پرسشهای گزنده و جهت دارخبرنگار نقطه درخشانی
درتاریخ دفاع مقدس است اما آنچه در خاطرات مردم باقی ماند وادار کردن آن
خبرنگار به رعایت حجاب بود.
خوب است خواننده گرامی برخی از شرایط آن روز و آن مصاحبه را بداند:
• طحانیان تقریبا چند ماهی بود به سن تکلیف رسیده بود و دوسال از اسارت خود
را پشت سر می گذاشت. پشت دوربین، سرهنگ محمودی افسر بیرحم عراقی و
سربازانش طحانیان را تهدید می کردند.
• اسارت و تنهایی و طبعا ساقط شدن بسیاری از قیود را باید مد نظر داشت ضمن
اینکه محمودی قبل از شروع مصاحبه مهدی را تهدید کرد که اگر این بار برای من
و عراق آبروریزی کنی تو را خواهم کشت.
- ۹۷/۱۰/۱۸