کتابخانه عمومی شهید حسینی طباطبایی شهرستان زهک

آشنایی بیشتر شما با کتاب و کتاب خوانی هدف ما است.

کتابخانه عمومی شهید حسینی طباطبایی شهرستان زهک

آشنایی بیشتر شما با کتاب و کتاب خوانی هدف ما است.

آشنایی بیشتر با کتب و منابع مکتوب موجود در کتابخانه.
آشنایی با روش های مفید کتابخوانی و مطالعه هدفدار.

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

حضور مسئول کتابخانه عمومی شهید طباطبایی در بیستمین نمایشگاه کتاب استان:

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

حدیث هفته هفتم

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

با معرفی چهار اثر که عبارتند از: کتاب‌های «۸ قصه از امام جواد علیه‌السلام برای بچه‌ها»، «با فرزندان نوجوان‌تان در ارتباط باشید»، «روایتی ساده از ماجرایی پیچیده» و «شیر کتابخانه» نوشته میشل نودسن و ترجمه محبوبه نجف‌خانی به عنوان آثار ارائه شده در طرح کتاب‌خوان اسفندماه معرفی شدند.

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

به مناسب چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران مسابقه نقاشی چهل سالگی  انقلاب در بین اعضای کودک کتابخانه عمومی شهید طباطبایی برگزار شد.

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران به مدت یک هفته نمایشگاه کتابی به نام بر بال آزادی، از کتابهای کتابخانه در کتابخانه عمومی شهید طباطبایی بر گزار شد.

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

به مناسبت دهه فاطمیه کتاب خطبه فدک با همکاری مدرسه متوسطه اول افق دانش توسط کتابدار کتابخانه عمومی شهید طباطبایی خانم آصف مهر به دانش آموزان کلاس هفتم معرفی شد.

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

به مناسبت ایام الله دهه فجر جشن بانوان انقلابی با همکاری اعضای ستاد دهه فجر و با حضور  حسن خدری امام جمعه  ، غلامرضا اربابی فرماندار ، محمد رضا سراوانی مدیر کل بهزیستی استان  ، دکتر مجتبی میرحسینی  معاون گردشگری میراث فرهنگی  استان و مدیران  و روئسای ادارات شهرستان  و فعالین حوزه بانوان شهرستان  در محل سالن مجتمع فرهنگی هنری زهک برگزار گردید.

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

این رمان داستان زندگی سانتیاگو است. چوپانی که همه زندگی‌اش سفر کردن در کنار گوسفندانش است. او تا سن ۱۶ سالگی در صومعه‌ آموزش می‌دید و پدر و مادرش علاقه داشتند تا او یک کشیش شود. کسی که مایه غرور سربلندی آنان شود. اما سانتیاگو از بچگی آروزی دیدن دنیا را داشت. آرزوی کشف کائنات و در نهایت آروزی شناخت خدا را داشت. سرانجام سانتیاگو تصمیم می‌گیرد که کشیش شدن را رها کند و با خریدن چند گوسفند به همه جا سفر کند

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ و ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻭﻟﯽ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ، ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.

  • محمد ملاشاهی
  • ۰
  • ۰

انسانیت

  • محمد ملاشاهی